[ad_1]
فرارو- در حدود 6000 سال پیش، بشریت به دو قسمت تقسیم شد. گروه یک در آفریقا ماندند و به گونه ای که ما تبدیل به دیگری از مسیرهای زمینی، به آسیا و سپس اروپا رفتند و تبدیل به انسان شدند. نئاندرتالنسیس یا همان نئاندرتالها شدند. آنها اجداد ما نبودند، بلکه یک نوع خواهر بودند که به طور موازی در حال حاضر بودند. دانشآموزان همیشه مجذوب نئاندرتالها بودند چراکه این گونه نمیتوان فهمید که ما چه بودیم و چه چیزی میتوانم بشویم.
به گزارش فرارو، برای بسیاری از افراد و حتی افراد غیر متخصص، وسوسه انگیز است که آنها را به شکلی ایده آلی مانند آدم و حوا ببیند که در طبیعت به شکلی مسالمت آمیز در کنار یک زندگی دیگر میکند. با این تصور، بسیاری از انسانها مانند مرزبندیها، خشونت بر ضد دشمن و از همه مهمتر جنگها، جنبههای ذاتی خود را از دست میدهند و به نظر میرسد مشکلاتی را از دورانهای بسیار متاخر میشوند. اما زیست شناسی و دیرینه شناسی تصویر تاریک تری را ترسیم میکنند. نئاندرتالها به دور از صلح طلبی، جنگجویان ماهر و خطرناکی بودند که تنها انسانهای امروزی میتوانند در این زمینه با آنها رقابت کنند.
شکارچیان برتر
نئاندرتالها مانند شیرها، گرگها و هومو ساپینسها (گونههای انسانهای امروزی) شکارچیان بازیهای بزرگ بودند. این شکارچیان که در بالای زنجیره غذایی نشسته اند، رقیبان کمی هستند، بنابراین افزایش جمعیت بیش از حد آنها باعث درگیری در مناطق شکار میشد. این موضوع نه تنها تنازع با گونههای همسان (نئاندرتال ها) را ایجاب میکرد، بلکه باعث میشود تا درگیری با گونههای دیگری نیز ناپذیر شود.
این قلمروگرایی ریشه ریشه ای در انسان دارد. درگیریهای سرزمینی در نزدیکترین بستگان ما، شامپانزهها نیز شدید است. شامپانزههای نر به طور معمول با هم گروهی تشکیل میدهند تا به گروههای رقیب حمله کنند و آنها را بکشند، رفتار کنند که به طرز شگفتانگیزی شبیه جنگ انسانی است. این امر به خوبی نشان میدهد که «پرخاشگری» در جد مشترک شامپانزهها و خود ما، در ۷ میلیون سال پیش شکل گرفته است. اگر چنین باشد، آندرتالها نیز به سمت تهاجم مشارکتی را به ارث بردهاند.
جنگ، بخش ذاتی انسان بودن است!
جنگ، بخش ذاتی انسان بودن است. جنگ یک اختراع مدرن نیست، بلکه بخش باستانی و اساسی بشریت ماست. از نظر تاریخی، شواهد نشان می دهد که همه مردم در طول تاریخ با هم جنگیده اند. قدیمیترین نوشتهها و داستانها ما نیز مملو از داستانهای جنگ است. باستانشناسی نیز قلعههای جنگی، میدانهای نبرد باستانی و مکانهای قتلعام مقبل تاریخ را شناسایی کردهاند که به هزاران سال قبل بازمیگردند.
جنگ یک عمل مربوط به انسان است و نئاندرتالها نیز بسیار شبیه ما بودند. ما از نظر آناتومی جمجمه و اسکلت به طرز چشمگیری شبیه هستیم و ۹۹.۷ درصد از DNA خود را به اشتراک میگذاریم. از نظر رفتاری، نئاندرتالها به طرز شگفت آوری شبیه ما بودند. آنها آتش میساختند، مردگان خود را دفن میکردند، جواهرات را از صدف و دندان حیوانات میساختند، آثار هنری و زیارتگاههای سنگی میساختند. اگر نئاندرتالها از غرایز خلاق ما را به صورت مشترک میآورند، احتمالاً از غرایز مخرب نیز با ما مشترک بودند.
زندگی های خشونت آمیز
سوابق باستان شناسی تایید میکند که زندگی نئاندرتالها چیزی جز زندگی صلح آمیز بوده است. نئاندرتالها شکارچیان ماهر و بزرگی بودند که برای بردن آهو، بز کوهی، گوزن، گاومیش کوهان دار، حتی کرگدن و ماموت میکردند. بنابراین نباید از ذهنی دور بود که فکر کنیم در صورت خانوادهها و زمینهایشان از این سلاحها استفاده کنیم. باستان شناسی نشان میدهد که چنین درگیریهایی در آن عصر امری عادی بوده است و ما نشانهای زیادی از این جنگهای مقبل تاریخ داریم. یکی از این نشانه ها، چماق بود که ابزاری کارآمد برای کشتن می شد. چماقها سلاحهای سریع، قوی و دقیق بودند که انسانهای مقبل تاریخ بودند و همچنین نئاندرتالها برای هدف قرار دادن سر از آن استفاده میکردند.
یکی دیگر از نشانه های جنگ، شکستگی پاری است، شکستگی در ناحیه تحتانی بازو که در اثر دفع ضربات ایجاد می شود. نئاندرتالهای بسیاری با شکستگی بر روی بازوها یافت میشوند که حاکی از وجود نزاعهای خونین است. همچنین باستان شناسان حداقل یک نئاندرتال را در غار شانیدر عراق یافته اند که اثر برخورد نیز به سینه اش مشهود بود. تروما به ویژه در مردان جوان نئاندرتال و همچنین مرگ و میر ناشی از آن شایع بود. ممکن است برخی از جراحات پدید آمده در جریان شکار شده باشد، اما الگوهای زخم با الگوهای پیشبینی برای مردمی که در جنگهای بین قبیلهای درگیر هستند، مطابقت دارند. این درگیریها در کاهش، کوچکی رخ میداد اما شدید و طولانی مدت بود.
مقاومت نئاندرتالها در برابر نسل ما
جنگ در قالب نزاع بر سر مرزهای سرزمینی، متأسفانه شواهد ظریف تری به جا میگذارد. بهترین شواهدی که نشان میدهد نئاندرتالها تنها نه جنگجو بودند، بلکه در جنگ نیز سرآمد بودند، این است که در اولین برخورد با نسل ما (نسل انسانهای امروز)، آسیب نخوردند و از میان نرفتند. در واقع، برای حدود 1000 سال، نئاندرتالها در برابر گسترش نسل ما در سرزمینهای آنها مقاومت کردند. در غیر این صورت چرا باید اینقدر طول ترک بکشد تا نسل ما آفریقا را کند؟ بدون شک دلیل این خیر طبیعت خصمانه قرههای دیگر نبود، بلکه به این دلیل بود که نئاندرتالها پیش از آن در اروپا و آسیای گسترش یافته بودند و آنجا را به قلمرو خود بدل کردند.
بسیار بعید است که انسانهای هوشمند (نسل ما) با نئاندرتالها روبرو شوند و در نهایت تصمیم بگیرند که زندگی مسالمت آمیزی را در کنار یکدیگر در پیش بگیرند. حتی اگر دلیلی برای برخوردهای اولیه وجود نداشته باشد، رشد جمعیت ناگزیر انسانها را مجبور میکند که بیشتر را به دست بیاورد تا قلمرو کافی برای شکار و علوفه برای ادامه حیات خود را تضمین کند. اما تحقق چنین امری نیاز به استراتژی نظامی تهاجمی داشت که در طول زمان تاریخ یافت. برای هزاران سال، احتمالاً جنگهای بی شماری را با نئاندرتالها تجربه کردهایم. در هزار سال، ما مدام میخوردیم، هر چند که در سلاحها، تاکتیکها، استراتژیها، تقریباً با نئوآندرتالها برابر بودیم.
نئاندرتالها احتمالاً مزایای تاکتیکی و استراتژیکی نسبت به ما دارند. آنها برای هزاران سال جمعیت را اشغال کردهاند و بدون شک در زمین، فصول و نحوه زندگی با گیاهان و حیوانات بومی آنجا، اطلاعات بیشتری به دست آوردهاند. همچنین در نبرد، ساختار عظیم و عدلانی نئاندرتالها باید آنها را به مبارزان ویرانگر در نبردهای نزدیک تبدیل کرده باشند. چشمان بزرگ به احتمال زیاد به نئاندرتالها بهتری را در نور کم میداد که آنها میکردند تا در تاریکی برای عملیات کمین و عملیات نظامی، عملکرد بهتری داشته باشند.
هوموساپینها پیروز میشوند!
سرانجام، بن بست شکسته است، همو ساپینها (نسل بشر امروزی) فرو ریخت، ولی واقعیت این است که آن را برای ما هنوز به یک راز باقی مانده است و ما نمیدانیم چگونه این تحول رخ داد. این امکان وجود دارد که اختراع سلاحهای دارای بیشتر مانند کمان، پرتابکننده و چماق پرتابی به هومو ساپینها اجازه دهد تا نئاندرتالهای تنومند را از راه دور با استفاده از تاکتیکهای ضربه و گریز شکست دهند. یا شاید روشهای بهتر شکار و جمعآوری غذا، به انسانهای خردمند اجازه داد تا قبایل بزرگتری را تغذیه کنند که آنها نیز به نوبه خود در نبردها برتری ایجاد میکنند.
حتی اگر از آن انسانهای خردمند در 2000 سال پیش از آفریقا بیرون آمدند، بیش از 1000 سال طول کشید تا سرزمینهای نئاندرتال راسخیر کنند. در فلسطین و یونان، هومو ساپینهای باستانی، در جریان عقبنشینی در برابر عملیات متقابل نئاندرتالها که از ۱۲۵۰۰۰ سال پیش رخ داد، به طور کامل از میان رفتند. با این همه، در نهایت این نسل ما بود که در این جنگ برای بقاپیروز شد. پیروزی ما به دلیل ضعف نئاندرتالها نبود، آنها صدها هزار سال در نبردها بر ما برتر بودند، اما ما نیز به مروز زمان یاد گرفتیم که برای بقای خود، باید هوشمندانهتر عمل کنیم.
متأسفانه یا موفق، زندگی مسالمت آمیز در کنار دیگر، نه گزینه ما بود و نه گزینه نئاندرتال، بنابراین یکی از این دو باید از صفحه روزگار حذف میشد. پس از صد هزار سال تنازع، ما از این «جنگ برای بقا» سربلند بیرون آمدیم و برتری خود را به اثبات رساندیم، اما هزینه آن حذف یکی از همنوعان خودمان از روی زمین بود. اکنون که نسل ما تنها بر روی زمین باقی مانده است، باز هم تنازع ادامه دارد و این بار دیگر را با انگهای متفاوتی مانند نژاد، رنگ و دین و حتی همان دغدغههای کسبوکار قلمرو در پیش از تاریخ، به کام مرگ میفرستیم. از میان رفتن ناندرتالها نیز ما را به جنگ کاهش داد و حتی هزار سال بعد از حذف این رقیبان قدرتمند، ما کشتارها را به راه انداختیم که ناندرتالها باید خوشحال باشند که از این میان رفتهاند.
منبع: theconversation
ترجمه: مصطفی جرفی فرارو
[ad_2]